معصومه صالحی پرستار بیمارستان شهید گنجی برازجان به بیان خاطراتی از زمان آغاز کرونا در بیمارستان پرداخته که حاوی نکات ارزشمند و قابل تاملی است. وی با بیان اینکه بیش از هفت سال سابقه کار دارم افزود: مدت دو سال هست اورژانس بزرگسال کار میکنم و البته طی این هفت سال هم به تناوب…
سایت خبری تحلیلی صدای استان:
معصومه صالحی پرستار بیمارستان شهید گنجی برازجان به بیان خاطراتی از زمان آغاز کرونا در بیمارستان پرداخته که حاوی نکات ارزشمند و قابل تاملی است.
وی با بیان اینکه بیش از هفت سال سابقه کار دارم افزود: مدت دو سال هست اورژانس بزرگسال کار میکنم و البته طی این هفت سال هم به تناوب در اورژانس کار کرده بودم.
این پرستار دشتستانی با بیان اینکه از زمان شروع شیوع کرونا با بیمارهای کرونایی سروکار داشتم در ارتباط با وضعیت کادر درمان در روزهای نخست بیماری خاطر نشان کرد: با آمدن این ویروس ناشناخته، ترسی وجودمان را فرا گرفت؛ ترس از مبتلا شدن به این بیماری هم برای خودمان و هم برای خانوادههایمان، مخصوصا من که پدر و مادرم سابقه بیماری زمینهای داشتند و مراقب بودم که مبتلا نشوند.
صالحی در ارتباط با امکانات محافظتی در بیمارستان نیز گفت: ما مجبور بودیم با یک ماسک و یک گان، شیفت دوازده ساعت شب اورژانس را سپری کنیم و اگر گان کثیف میشد، گانی نبود که جایگزینش کنیم و حتی اگر ماسک خراب میشد، ماسکی نبود، چرا که اول هر شیفت سهمیه اون شیفت را میدادند و کاری به بعدش نداشتند.
وی با بیان اینکه من معمولا شرایط بحرانی را در اورژانس ندیدم گفت: چون بعد از ویزیت متخصص عفونی، انتقال به بخش یا آی سی یو داده میشد که بیشتر مواقع شروع بیماری بود.
وی ادامه داد: بعضی بیماران وضعیت وخیمی داشتند و هر چقدر فشار اکسیژن را زیاد میکردیم، باز هم کم میآوردند و میگفتند اکسیژنی نیست یا از سرفه زیاد کبود میشدند و دیدن این صحنهها بسیار سخت است.
این پرستار در ارتباط با نحوه درگیری خودش با ویروس و چگونگی مقابله با آن تصریح کرد: بدترین صحنهها برای من، مربوط به دوره بیماری خودم بود که با تمام وجود حسش کردم و دیدم و سختیهایش را با جان و دل حس کردم.
وی در ارتباط با علایم اولیه اش در بیماری و اینکه چگونه متوجه بیماری شده نیز بیان کرد: من از اول اردیبهشت تا نهم خرداد بخاطر دیسک گردن مرخصی استعلاجی بودم و زمانی که به محل کارم در بیمارستان برگشتم، یک هفته بعد احساس سرگیجه شدید و تهوع و گاهی سردرد و همچنین دردهای عضلانی و سوزش چشم شدم و گاهی سرفه داشتم، اما بیشتر از همه سرگیجه و سرفه بود.
وی افزود: بلافاصله تست PCRدادم که منفی بود و همان موقع با چند تا از همکارانم که تستشان مثبت بود رابطه نزدیک داشتم مثلا در رست کنار هم بدون ماسک خوابیده بودیم.
صالحی افرود: با مشورت دکتر عفونی آزمایش IGgو IGm دادم که مثبت بود اما اون موقع خیلی روی این آزمایش برای استعلاجی اقدام نمیکردند.
وی بیان کرد: پزشکم گفت با توجه به این آزمایش در مرحله آخر بیماری هستی؛ اما علایم من کمتر نشد بلکه شدت پیدا کرد و روز بروز دردهایم سنگینتر شد.
این پرستار اضافه کرد: در این مدت احساس تنگی نفس هم به سایر علایم اضافه شد تا اینکه در تاریخ چهاردهم تیر که شیفت شب بودم، تب و بدن درد شدید گرفتم که سرم برایم وصل کردند و دارو دادند که فایده نداشت.
صالحی افزود: روز بعد به مطب دکتر شفیعی رفتم که دارو برایم نوشت و سی تی اسکن ریه، اما بخاطر اینکه زیاد حالم خوب نبود تا تاریخ هجدهم تیر انجامش ندادم.
وی ادامه داد: بعد از انجام سی تی متوجه شدیم درگیری ریه پیدا کردم و بستری شدم.
این پرستار یادآور شد: بعد از بستری، روز به روز تنگی نفس بیشتر میشد که حتی موقع حرف زدن نفس کم میآوردم و چند متر نیز نمیتوانستم حرکت کنم؛ بعد از پنج شش روز دیگه ماسک اکسیژن را نمیتوانستم از خودم جدا کنم.
وی افزود: جوری نفسم تنگبود که اگر فشار اکسیژن کم میشد، فشار زیادی را روی قفسه سینم حس میکردم و مرگ را به چشم میدیدم.
صالحی گفت: موقع بستری، سچوریشنم ۹۷ درصد بود که روز به روز کمتر شد که یک بار بخاطر انجام سی تی مجدد داخل رادیولوژی به ۶۰ رسید و آن موقع هر چقدر نفس میکشیدم با وجود ماسک اکسیژن، اکسیژنی وارد ریههام نمیشد و فقط میگفتم چاقو بدهید تا سینهام را پاره کنم و شرایطم آنقدر بد شد که کل سیستم بدنم درگیر شد.
این پرستار گفت: در ادامه، آنزیمهای کبدی و کلیویام به هم ریخت و کلسیم پایین آمد که بخاطر جلوگیری از تشنج، کلسیم وریدی تزریق کردند و شرایط تنفسیام هم روز به روز بدتر میشد که فقط، خدا کمک کرد و معجزه شد که اینتوبه نشدم.
وی یادآور شد: در حد اینتوبه شدن پیش رفتم به گونهای که تمام پزشکان قطع امید کرده بودند.
این پرستار اضافه کرد: در واقع ۹۰ درصد ریهام درگیر شده بود یعنی کامل سفید، اما به روی خودشان نمیآوردند و من نیز در این مدت روحیهام را از دست ندادم.
وی به روحیه بالایش در مقابله با کرونا اشاره کرد و ابراز داشت: با تمام زجری که بخاطر ذره ذره اکسیژن میکشیدم ولی امید داشتم خوب میشوم و روحیهام را حفظ کردم که همین رمز موفقیتم بود.
صالحی بیان کرد: من روز اول فقط ریه سمت راستم درگیر بود بعدش کم کم هر دو ریه درگیر شد که البته تا چند روز قبل از ترخیص این مطلب را نمیدانستم.
وی به مرارتها و سختیهای بیماری کرونا پرداخت و گفت: آبمقطر دستگاه اکسیژن تمام میشد و مجبور بودند آبمقطر بریزند و وقتی فشار مرکزی اکسیژن کم میشد، مرگرا به چشم میدیدم.
وی افزود: در این مدت اینقدر ضعیف شدم که با وجود اینکه پرستارها مرتب مرا تغییر پوزیشن میدادند ولی باز هم زخم بستر گرفتم و قدرت بدنی ام اینقدر کم شد که حتی قادر به نشستن نبودم و بعد از اینکه شرایط تنفسیام بهتر شد کم کم نشستم ولی بخاطر ۴۰ روز بستری، پاهایم قدرت حرکت نداشت و اکنون با وجود اینکه بیش از دوماه از ترخیص شدن و انجام فیزیوتراپی میگذرد ولی همچنان مشکل راه رفتن دارم.
این پرستار در ارتباط با احساسات خودش در زمان مقابله با این بیماری گفت: من چند سال پیش تنها خواهرم را بخاطر سرطان از دست داده بودم و در مواجهه با کرونا فقط میگفتم خدا هر چی صلاح است را انجام بده اما من و خانوادهام را ناامید نکن.
وی یادآور شد: من از کارم و شغلم پشیمان نیستم، اما متاسف بودم بخاطر بی فکری مسئولین و مردم و بدون شک اگر مردم رعایت میکردند، نه من و نه بقیه همکارام درگیر نمیشدیم.
وی اضافه کرد: ممکن بود من شغل دیگه داشته باشم و باز هم درگیر بشم، درسته این شغل ریسک درگیری رو بالا میبرد، اما من از انتخاب این رشته پشیمان نیستم، چون کمک کردن به مردم را دوست دارم؛ اما ای کاش مردم هم کمی فکر میکردند و مسئولین بیشتر به فکر کادر درمان بودند.
صالحی افزود: مردم فقط باید رعایت کنند، چراکه همیشه جشن عروسی و دورهمی و مسافرت هست و بعد از کرونا هم میتوانیم دور همی بگیریم.
صالحی با بیان اینکه کادر درمان و خونوادههایمان پاسوز بی فکری و بی خیالی و رعایت نکردن افراد بیخیال هستیم گفت: کادر درمان نه مرخصی دارند و نه استراحت و مردم باید به فکر ما باشند.
وی افزود: من هنوز،ریهام درگیری دارد و معلوم نیست بازسازی بشه یا مثل جانبازان شیمیایی تا آخر عمر درگیر باشم.
این پرستار در پایان به مردم توصیه کرد فاصله اجتماعی را رعایت کرده و با زدن ماسک و رعایت سایر شرایط، زنجیره انتقال را قطع کنند.