جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳
کد خبر: 23235
تعداد نظرات: ۰

حسن محدث زاده   « صدای استان »؛ مردی جاافتاده و حدود ۶۵ ساله بود. از صورت صاف، کت اتوکشیده و عطر جوان پسندش، می شد فهمید که دلش احتمالا همچو سن خانم ها در بیست سالگی جا مانده است.     گرچه او را نمی شناختم اما به اتفاق دوستی به منزل ما آمده بودند. بازنشسته…

تاریخ انتشار: شنبه ، 30 شهریور 1398 - 11:35

حسن محدث زاده

 

« صدای استان »؛ مردی جاافتاده و حدود ۶۵ ساله بود. از صورت صاف، کت اتوکشیده و عطر جوان پسندش، می شد فهمید که دلش احتمالا همچو سن خانم ها در بیست سالگی جا مانده است.

 

 

گرچه او را نمی شناختم اما به اتفاق دوستی به منزل ما آمده بودند. بازنشسته بود و‌ آن چنان که دوست مشترکمان می گفت در محل زندگی شان دارای اقبال و‌ پایگاه اجتماعی است.

 

 

آداب معاشرت را هم به خوبی رعایت می کرد و سعی می کرد با استدلال هایی مرا قانع کند که به کمپین انتخاباتی نامزد مورد علاقه اش در انتخابات مجلس دهم بپیوندم. روضه مفصلی در باب محسنات کاندید مدنظرش برایم خواند. وقتی حرف هایش به سر رسید، از او بابت پیشنهادش، تشکر کردم و گفتم که معذورم و نمی توانم در انتخابات به آنها کمکی کنم. موقع خداحافظی به چشم هایم نگاه کرد و گفت: « منتظر تماست می مانم.» نمی دانم در چشم هایم چه دید اما او مسیر را اشتباه رفته بود و هرگز از من تماسی ندید و نشنید.

 

 

چند روز بعد، به نشست انتخاباتی یکی دیگر از کاندیدا دعوت شدم. وقتی نامزد انتخابات وارد جلسه شد، در کمال تعجب آن مرد جاافتاده ی بازنشسته را همراهش دیدم. با هم سلامی رد و بدل کردیم. بدون این که به روی خودش بیاورد که تا چند روز قبل، مُبلغ نامزد دیگری بوده، مرا در صدر مجلس نزد خود نشاند و باز هم روضه ای مفصل از کاندید جدید برایم خواند و از من خواست این بار همراهش باشم.

بعد از جلسه، پی گیر چرایی چرخش رفتارش شدم. ظاهراً کاندید دومی با پیشنهاد مالی بیشتر، باعث شده بود به راحتی حرف های چند روز قبلش را لگدمال کند و در زباله دان افکارش بیندازد. البته کاندید دوم ردصلاحیت شد و نفهمیدم سرانجام بر سر سفره چه کسی نشست.

 

 

احتمالا این دست آدم ها را در فصل انتخابات زیاد دیده باشید. این دسته با شعار« چند میدی؛ رای بدم؟» انتخابات را گل آلود می کنند تا بتوانند ماهی خود را شکار کنند.

یکی با چند میلیون پول، دیگری با وعده پست و صندلی و کس دیگری با کارت شارژ و گونی برنج و حتی خودکار! رای خود را می فروشد.

این بساط باعث شده هر کسی که دستش به جیبش می رسد و اندکی هم با اصول پوپولیسم و حزب بازی آشنایی داشته باشد، فیلش هوای مجلس و شورای شهر کند.

 

 

در روی دیگر سکه افراد لایق و شایسته به دلیل نداشتن توان مالی یا داشتن کرامت شخصیتی، به جای اینکه تصمیم گیر و تصمیم ساز و انتخاب شونده باشند، گوشه رینگ می نشینند و فقط بازار خرید و فروش انتخابات را تماشا می کنند.

 

دلالان و مشتریان انتخابات با کات کردن اخلاق، فضا را به سمت و سوی پوچی انتخاب و انتخابات کشانده اند. شاید گفته شود تعداد این افراد آن قدر هم زیاد نیست که بتوانند بر خروجی صندوق آرا تاثیر بگذارند. این سخن شبیه حرف تکراری و بی اثر گزارشگران فوتبال است که از یک سو، صدای فرستنده ورزشگاه را می بندند تا صدای فحاشی تماشاگران از تلویزیون پخش نشود و از سوی دیگر می گویند تعداد اندکی تماشاگرنما حرف های بوق دار می زنند. این قدر صورت مساله را پاک کردند تا امروز به وضعیتی رسیده ایم که فدراسیون فوتبال حرف از تعطیلی لیگ به دلیل خشونت پراکنی سکوهای لجام گسیخته می گوید.

 

 

 


تعداد نظرات: ۰
ارسال نظر

جدیدترین خبرها
بالا